حمل اثاثیه منزل هشتگرد تهران فرهادی | ||
[ یادداشت ثابت - جمعه 92/3/11 ] [ 2:33 عصر ] [ رسول فرهادی ]
[ نظرات () ]
بگویید روی سنگ قبرم بنویسند : تنها تنهایی است که بی تو به من می آید … تنهایی یعنی وقتی پرستار گفت : همراه بیمار … ولی کسی نبود جواب بده !
از درد تنهایی بمیر اما زاپاس عشق کسی نشو ؛ غرور تنهایی خیلی با ارزشتر از این حرفاست …
خدایا هیچ تنهایی رو اونقدر تنها نکن که به هر بی لیاقتی بگه عشقم ! . . از یک گوشه ی اتاق به گوشه ی دیگر سفر می کند … تمام فاصله اش تا من همیشه همین قدر است … تنهایی ! . . یه وقتایى حس آخرین بیسکویت مونده تو بسته ساقه طلایی رو دارم ! شکسته و تنها … . . اینجا ؛ احساس ، فروشی شده … عشق ، اجاره ای شده … و تنهایی هم برای ما آدم شده … . . تنها?? ?عن? ا?رانسلت رو به جا? 144 با 141 شارژ کن? ! [ یادداشت ثابت - دوشنبه 92/3/7 ] [ 10:51 عصر ] [ رسول فرهادی ]
[ نظرات () ]
[ یادداشت ثابت - سه شنبه 92/2/18 ] [ 9:12 صبح ] [ رسول فرهادی ]
[ نظرات () ]
بابام داشت روزنامه ورزشی میخوند یهو دیدم بغضش ترکید، گفتم چی شده؟ گفت: داشتم روزنامه میخوندم دیدم نوشته «سردار رویانیان به همراه سردار زارع برای صحبت کردن رفتن پیش سردار عزیز محمدی»، یهو یاد عملیات فتح المبین افتادم! تازه سردار آجرلو (مدیرعامل استیل آذین) و سردار جعفری (مدیر عامل تراکتور) و سردار اولیایی (مدیرعامل پاس) ****************************** جالب است هواپیمای جاسوسی آمریکا با این همه سیستم رادار گریز و… شناسایی و شکار میشود ولی کاروان مواد مخدر وارد کشور میشود… ****************************** یه زن و شوهر رو تخت خوابیده بودن، خانومه که داشت خواب می دید ناغافل فریاد میکشه : “شوهرم اومد…” مرد بیچاره از خواب می پره و دستپاچه خودشو پرت میکنه زیر تخت !! ****************************** زمانى که ما مدرسه مى رفتیم، یک نوع املاء بود به نام ‘املاء پاتخته اى’ ، در نوع خودش عذابى بود الیم! براى کسى که پاى تخته مى رفت یه حسى داشت تو مایه هاى اعدام در ملاءعام.. و براى همکلاسى هاى تماشاچى چیزى بود مصداق تفریح سالم.. ****************************** همه ما یه جورایی یه زمانی جز اقلیت های هندی بودیم ؛ ****************************** ـ دوست یعنی کسی که وقتی هست آروم باشی و وقتی نیست چیزی توی زندگیت کم باشه ادعا نمی کنم که همیشه به یاد دوستانم هستم ولی ادعا می کنم که لحظاتی که به یادشون نیستم هم دوستشون دارم [ یادداشت ثابت - جمعه 92/2/14 ] [ 2:5 عصر ] [ رسول فرهادی ]
[ نظرات () ]
گاهی عمر تلف میشود ؛
به پای یک احساس …. گاهی احساس تلف میشود ؛ به پای عمر ! و چه عذابی میکشد ، کسی که هم عمرش تلف میشود ؛ هم احساسش ........ گاهی لحظه های سکوت پرهیاهو ترین دقایق زندگی هستند مملو از آنـچه می خواهیم بگوییم ولی نمی توانیم بگوییم … آری از پشت کوه آمده ام !!! چه میدانستم این ور کوه باید برای ثروت حرام خورد برای عشق خیانت کرد برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم می گویند: از پشت کوه آمده... ترجیح میدهم به پشت کوه برگردم و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگها باشد ! تا اینکه این ور کوه باشم و گرگ... [ شنبه 92/2/14 ] [ 8:14 عصر ] [ رسول فرهادی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |