حمل اثاثیه منزل هشتگرد تهران فرهادی | ||
بابام داشت روزنامه ورزشی میخوند یهو دیدم بغضش ترکید، گفتم چی شده؟ گفت: داشتم روزنامه میخوندم دیدم نوشته «سردار رویانیان به همراه سردار زارع برای صحبت کردن رفتن پیش سردار عزیز محمدی»، یهو یاد عملیات فتح المبین افتادم! تازه سردار آجرلو (مدیرعامل استیل آذین) و سردار جعفری (مدیر عامل تراکتور) و سردار اولیایی (مدیرعامل پاس) ****************************** جالب است هواپیمای جاسوسی آمریکا با این همه سیستم رادار گریز و… شناسایی و شکار میشود ولی کاروان مواد مخدر وارد کشور میشود… ****************************** یه زن و شوهر رو تخت خوابیده بودن، خانومه که داشت خواب می دید ناغافل فریاد میکشه : “شوهرم اومد…” مرد بیچاره از خواب می پره و دستپاچه خودشو پرت میکنه زیر تخت !! ****************************** زمانى که ما مدرسه مى رفتیم، یک نوع املاء بود به نام ‘املاء پاتخته اى’ ، در نوع خودش عذابى بود الیم! براى کسى که پاى تخته مى رفت یه حسى داشت تو مایه هاى اعدام در ملاءعام.. و براى همکلاسى هاى تماشاچى چیزى بود مصداق تفریح سالم.. ****************************** همه ما یه جورایی یه زمانی جز اقلیت های هندی بودیم ؛ ****************************** ـ دوست یعنی کسی که وقتی هست آروم باشی و وقتی نیست چیزی توی زندگیت کم باشه ادعا نمی کنم که همیشه به یاد دوستانم هستم ولی ادعا می کنم که لحظاتی که به یادشون نیستم هم دوستشون دارم [ یادداشت ثابت - جمعه 92/2/14 ] [ 2:5 عصر ] [ رسول فرهادی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |